دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

امشب دلم گرفته و این دیگه به خاطر ادمها نیست . به خاطر خودمه ! نمیگم ادمها برن به جهنم و فکری به حال خودم بکنم ولی هر وقت به خودم میاد میبینم یک گوشه دلم که مال خودمه تاریک و غصه داره ! امشب من با یکی از ادمهای مهم تو زندگیم وداع کردم و می دونم که ممکنه دیگه نبینمش ! در کل زندگی من دو نفر بودند که نقش اساسی و تاثیر گذار را داشته اند و تعداد کمی دیگه که باز هم از انگشتهای یک دست بیشتر نمی شن تو تصمیمها و انتخاب نوع زندگی و روش زندگیم و دیدی که نسبت به جهان دارم موثر بودند و این دوتا ادم نقش اساسی را داشتند . و امشب من با یکیشون خداحافظی کردم . اون شاید خودش هم ندونه که چقدر تو این مدت در زندگیم نقش مثبت داشته و باعث خیلی از تغییرات شده ولی من که خودم می دونم ! خداحافظی برام همیشه سخت بوده و امشب دیگه کم کم داشت اشکم در میامد !امیدوارم که هرجا هست به سلامت باشه ! دارم فکر می کنم که اگر این اتفاق دو ماه یا زودتر افتاده بود من مسلما حالم خیلی بد میشد ولی نمی دونم زندگی من و اتفاقهاش چقدر حساب شده است . الان کاملا با این موضوع کنار اومدم که من نمی تونم همه چیزهای خوب را تا ابد داشته باشم ولی میتونم و باید تاثیر خوبی را که از اونها می گیرم تا اخر عمر در درونم زنده نگه دارم و پندار و رفتاری شایسته کسی داشته باشم که زمانی از موهبت حضور خیلی چیزها تو زندگیش برخوردار بوده و اینجوری قدر خیلی ادمها و چیزهای خوب خودم را می دونم اگر چه دیگه اون ادم دیگه حضور فیزیکی در زندگیم نداشته باشه ! این ادم به یادم اورد که باید فکر کنم و زندگی و ادمهاش به همون سادگی که من دلم می خواهد نیست . بهم یاد داد که شجاع باشم و بهم نشون داد که چرا باید دیدی گسترده و دورنمایی شایسته برای زندگیم داشته باشم . اگر چه شاگرد خوبی براش نبودم ولی اون برام استادی گرانبها بود که ساعات حضورش را در زنگیم با هیچ چیز عوض نمی کردم . و میگم بهترین استاد بود چرا که معتقدم ادمهایی واقعا استاد هستند که به فرد اموزش بدند و یادگیری چیزی جز تغییر نیست . و من تغییر کردم اونم در جهت مثبت . زندگی من از ادمهای خوب هیچ وقت خالی نبوده ولی می دونم که این ادم برام خیلی با بقیه فرق داشت . درست نمیشناختمش ولی اون وجهی از شخصیتش که من باهاش روبرو شدم برام نمونه انسان و انسانیت بود . و من ازون ادمهایی هستم که نگاه نمی کنم که یک حرف خوب و تاثیر گذار از دهن کی بیرون میاد ؛ و ایا اون ادم خودش به حرفش اعتقاد داره و عمل می کنه یانه ! اگر چه کمی ممکنه در مقابل ادمهایی که با سلیقه من جور نیستند جبهه بگیرم اولش ولی بازهم حرفی رو که به نظرم منطقی میاد را گوش میدم و روش فکر می کنم . چون معتقدم ادمها وسیله هایی هستند برای رسوندن پیام به من ! و این منم که اگر واقعا حرفی روم تاثیر گذاشت بهش عمل کنم و بهش پر وبال بدم تا راهی بشه برای رشدم و در هر صورت ما از محیط اطرافمون اون چیزی را که دلمون می خواد می گیریم و اونجوری تاثیر میذاریم که دلمون می خواد ادمها ازمون برداشت کنند . و این ادم موثر ترین حرفها را تو زندگیم بهم زد. و حالا که برای شاید همیشه رفت دل کوچیکم گرفته ! و غصه داره !و کاریش نمیشه کرد جز اینکه از مرهم زمان روش بذارم و منتظر بشم تا اثر کنه ! جاش تو دلم خالی نیست فقط دارم غصه می خورم که فرصت یادگیری بیشتر ازم گرفته شده و اینکه دیگه اون نیست که درهای جدیدی را تو ذهنم بهم نشون بده و مجبورم کنه که برم کلیدش را پیدا کنم .من موندم و یک خونه بزرگ با زوایای پنهان ! با تعداد کمی در که هر کدوم به یک اتاق بزرگ با کلی خرت و پرت باز میشن و من تا بحال چنان تو این خونه زندگی می کردم که هیچ کدوم ازین درها را ندیده بودم و او بهم نشون داد که چقدر در هست و چقدر وسیله پشت این درها ! و من باید کلید این درها را پیدا کنم و اون وسایل را استفاده کنم تا اون ادمی بشم که باید ! و می دونم که هنوز چشم من قدرت تشخیص بسیاری از این درها را نداره چه برسه به اینکه دنبال کلیدشون هم برم ! ولی می دونم که هستند ! و این ادم کاری کرد که دیوارهای یک دست ساده این خونه درندشت برام تبدیل به یک گنج ارزشمند بشن ! در هرصورت دلم تنگه !

بهم گفتند که مجروحانی که حالشون بهتره را تو ورزشگاهها اسکان دادند و من خودم ارجحیت را میذارم برای عیادت از اونها ! چون هم اینکه هنوز شجاعت کافی برای بیمارستان رفتن پیدا نکردم و دوم اینکه بیمارستانها خیلی شلوغ پلوغ است ومریضهاش شاید خیلی بدحال که حضور من مفید فایده شاید نباشه ! در هرصورت من پنجشنبه 2-4 میرم ورزشگاه شهید کشوری اگه تا اون موقع منتقل نشن جای دیگه ! هر کی میاد بهم خبر بده لطفا!

نظرات 5 + ارسال نظر
آسمان هفتم چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:46 ق.ظ http://saanieh.blogspot.com

کاش من ایران بودم با هم میرفتیم...

اس چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:43 ق.ظ http://www.mehdishift.com

کاش منم بودم و ۳ تایی میرفتیم.

بی صدا چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:51 ق.ظ http://sedahh.persianblog.com

سلام
من حتما هستم.

سولی چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:50 ق.ظ

من و فراموش نکنی حتما به منم بگو هرچند فعلا خیلی خرابم ولی سعی میکنم باهات بیام

Me...N پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:07 ق.ظ http://words.blogsky.com

این رسم روزگاره که هیچ کسی رو برای همیشه کنارت نگه نداره...مهم همون تاثیریه که همیشه ازشون میمونه بشرطی که خودت بخوای و فراموش نکنی...
در مورد عیادت منم هستم ... فقط نمیدونم کجا میریم دقیقآ؟ میشه بهم خبر بدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد