دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

سردمه ! دوروزه هر کاری میکنم گرم نمیشم . یک سردرگمی بین بی تفاوتی وغم ! به دورو برم نگاه می کنم . چی ببرم ! نه بهتره برم خون بدم ! ولی من که نمی تونم خون بدم همین جوریش برای یک ازمایش غش می کنم ؛ حالا نیم لیتر هم خون بدم ! نه بابا ! و حالا می فهمم وقتی دست ادم خالی باشه یعنی چی ! این منم که می خوام یک کاری بکنم پس باید از خودم مایه بذارم نه والدینم ! پس باز می گردم ! اون چیزهایی را که فکر می کنم بدرد می خوره میذارم کنار ! بعد یک باز بینی دوباره ! نه این را شاید بعدا خودم بخوام ! نه این یادگاریه ! اینم که خودم مصرفش می کنم! به خودم میام . اگه اینجوری بخوای پیش بری اصلا بی خیال شو لطفا ! بعد دوباره ... شروع می کنم به استدلالهای صدتا یه غاز ! اخه من که نمی دونم اصلا بهشون برسه ! اخه خداییش اینا که نو نیست ! تو روت میشه که لباس نو ندی به مردم ! و هزار اخه و اما و اگر دیگه ! عجب موجود غیر قابل تحملی شدم من ! احمق جان تو اگه نتونی اینکار را بکنی در یک خودازمایی دیگه شکست می خوری ! نکنه باور کردی که دلت به حال اون بینواها سوخته ! نه بابا جان دلت به حال خودت سوخته که قدرت بخشش نداری ! دلت به حال خودت سوخته که تو دودوتا چهارتای عقلی گیر کردی ! و من مطمئنم اگر فردا اون بلوز سبزه را که برام خیلی عزیزه نبرم بدم تا اخر عمر دیگه نمی تونم بپوشمش ! شایدم پوشیدمش ؛ چون ادم اینقدر زود حماقتهاشو فراموش می کنه که خدا می دونه ! می گی زمان زلزله رودبار کوچیک بودی ! سیل گلستان که دستت تو جیب خودت بود ! نه جانم هنوز نتونستی معنی انسانیت را درک کنی ! تقصیر تو هم نیست در زمان و مکانی بدنیا امدی و بزرگ شدی که انسانیت داره نفسهای اخرش را می کشه ! دلم گرفته ! می دونم که باید اعتدال را رعایت کنم . می دونم که باید اونی را که از دستم بر میاد را انجام بدم نه بیشتر نه کمتر ! می دونم که از خودم زیادتر از حد طبیعی انتظار دارم . و می دونم که انسانیت هنوز در من نمرده ولی بایدتعادل را نگه دارم . من خودم هنوز نیاز دارم که با خودم کنار بیام . بابا من نتونستم هنوز از دیدن برف لذت ببرم بدون اینکه کارتن خوابها جلوی چشمم نیان ! نتونستم زیر بارون راه برم بدون اینکه فکر سقفهای گلی پایین شهر ازارم نده ! نتونستم با خیال راحت دسترنج کار و زحمتم را خرج کنم و ازش لذت ببرم بدون اینکه فکر اونها که توانایی کار کردن را ندارند از سرم بیرون بره ! و خیلی لذتهای دیگه که هیچ وقت نتونستم با تمام وجود قدرشون را بدونم. زندگی خیلی پیچیده تر از اونه که من درکش کنم . ولی می دونم که در شرایط فعلی روحیم تنها کسی که به کمکم نیاز داره خودمم .چون یک روح بیمار هیچ وقت نمیتونه مرهمی برای دردهای دیگرون باشه ! باید درک کنم که خیلی از مشکلات به دست من حل نمیشه ! باید درک کنم که غصه خوردن من دردی را از کسی دوا نمی کنه ! و همین که تو خواب خرگوشی نیستم و مثل کبک سرم را توی برف نکردم تا از اطرافم بی خبر باشم ؛ خیلی ارزش داره ! همین که می بینم چقدر مسئولان به فکر خودشونند به جای مردم و مملکت و مردم با توقعی عجیب و غریب از مسئولان انتظار دارند همه چیز را براشون فراهم کنه باعث میشه که حداقل خودم توی کار خودم وجدان کاری داشته باشم و توقع بیجا از بالادستیها نداشته باشم ! درسته سیستم بیماره ولی از خودمون شروع کنیم تا به یک جایی برسیم . و به قول فالا چی جنگ ( یا بدبختیها و مصیبتهای ازین قبیل ) تنها خوبی که داره ؛ خودمون را برای خودمون اشکار میکنه ! ای حرصم می گیره ازین ادمهایی که نشسته اند و میگن تقصیر دولته که 90 درصد بم خراب شده ! بابا اینجا 80% خود مردم مقصرند ! همه ما می دونیم کشورمون زلزله خیزه ! همه هم می دونیم که خشت وگل استحکام نداره ! ولی خداییش چند درصد مردم بم یا شهرستانهایی با موقعیت شهرسازی مشابه حاضرند نوع زندگیشون را عوض کنند. چرا هیچ کس از زلزله طبس عبرت نگرفت؟ طبس هم عین بم ؛ تمام خشت و گل ! حالا بیاین و برین به شهرهای مشابه و بهشون بگین تغییری در زندگیشون بوجود بیارن ! کی گوش میده ! اصلا چرا راه دور ! همین الهیه و سعادت اباد خودمون ! همه می دونیم رو گسل زلزله است و 90% ساختمانها و برجهاش استحکام ندارند و مردمی هم که برای سکونت در این مناطق دست و پا میزنن سطح فرهنگی نسبتا بالایی دارند ! پس چرا بازهم دنبال سکوت در این مناطقند ! این کجاش ربط به دولت داره اگه تهران زلزله بیاد و این مناطق کاملا نابود بشن ! فقط این قسمت که دولت نظارت کافی بر ساخت و ساز این منطقه نکرده و پول حرف اول را زده ؛ که البته جرم کمی نیست ! ولی به نظر من اون ادمی که الان میره متری 5 ملیون پول میده و یک پنت هاوس اونجا میخره به همون اندازه مقصره ! باز من قاطی کردم و شمام مجبور شدید این اراجیف را بخونید ! تازه داشتم با خودم کنار میومدم که این زلزله واقعا تمام روح من را هم تکون داد و دوباره تمام چیزها قاطی شد و من موندم سرگردون ! ولی می دونم که دلم گرفته ! اونم به خاطر رنجی که الان هموطنهام دارند می کشند . کاش می شد یک جورایی روحی بهشون کمک کرد ! چون اونها الان کاملا احساس بی پشتوانگی و ازبین رفتن تمام زندگی و ارتباطات را دارند . کاشکی می شد بهشون بگم درسته که محبت من جای علاقه های فامیلی را نمی گیره و می دونم که هیچ کاری از دستم برنمیاد جز اینکه دوستتون داشته باشم ؛ ولی برام ارزش دارید . و ایکاش که ماه دیگه همین موقع اونها را از یاد نبرده باشیم !