دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

یک رابطه برای تداومش احتیاج به خیلی چیزا داره که یکیش اعتماد و امنیتیه که دو طرف از وجود همدیگه می گیرند که من هیچ کدومش را تو رابطه خودمون حس نمی کنم.
نه اون امنیت را و نه اون اعتماد را.
و این خیلی بیشتر از عدم عشق تو رابطه مون عذابم میده.
زنتم ؛ دوست دخترتم ؛ نامزدتم ؛ همکارتم ؛ هم مسیرتم ..... نمی دونم. رفتارت سردرگمم می کنه .
می ترسم نه از اینکه تورا از دست بدم بلکه ازینکه به این نتیجه برسم که بازیچه شدم .
بازیچه دست تو و اون زن .
نسبت بهش حسودیم میشه چون برگ برنده ای در دست داره ! برگی که باعث میشه حتی مادرتم تو جبهه اون باشه .
و تو نمی فهمی .
با تمام وجود حس می کنم که داره تلاشش را می کنه که تو را برگردونه .
چقدر می خوای جلوش وایستی؟
به نفرتت ازون اعتماد داری و عشق به اون دخترک را نادیده می گیری و از همون جاست که که داری میری همون جایی که اون می خواد.
من کیم این وسط ؟
یک تجربه تازه ؟
یکی که فکر می کردی می تونی باهاش سر کنی ولی خوب دیدی اینم یکی مثل بقیه است؟
شایدم بدتر ازونا ؟
یکی که نمی تونه قربون صدقه ات بره و هر کاری می کنی به به و چه چه کنه!
یکی که براش خیلی چیزا مهمه که از نظر تو ارزش نداره ؟
نه واقعیتش اینه که من یک احمقیم که فکر می کردم خیلی چیزا را می تونم تحمل کنم ولی در عمل نتونستم !
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد