دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

باید بجنگم ؟
می دونم که بدت میاد ازونا که عقب میشینن !
ولی من تو این بازی خودم را محق نمی بینم !
تو این بازی حق با اونوره ! هم تعدادشون بیشتره و هم انگیزشون !
حق اوناست که تورا داشته باشند .
این وسط من زیادیم .
منی که نمی تونم اونا را تحمل کنم.
منی که هیچ حس خوبی نسبت به اون دخترکی که تو و مامانت عاشقشین ندارم.
منی که عاشقت نیستم.
منی که نمی تونم خواسته های تو را براورده کنم.
منی که یک ادم محافظه کارم و تو از محافظه کارها بدت میاد.
منی که می ترسم و تو از ترسوها بدت میاد .
منی که هیچ کدوم از کارهام مورد تایید تو نیست.
منی که این روزها فقط دارم انگیزه هام را از شروع این رابطه جلو چشمم میارم که باورم نشه دارم بازی می خورم .

یک رابطه برای تداومش احتیاج به خیلی چیزا داره که یکیش اعتماد و امنیتیه که دو طرف از وجود همدیگه می گیرند که من هیچ کدومش را تو رابطه خودمون حس نمی کنم.
نه اون امنیت را و نه اون اعتماد را.
و این خیلی بیشتر از عدم عشق تو رابطه مون عذابم میده.
زنتم ؛ دوست دخترتم ؛ نامزدتم ؛ همکارتم ؛ هم مسیرتم ..... نمی دونم. رفتارت سردرگمم می کنه .
می ترسم نه از اینکه تورا از دست بدم بلکه ازینکه به این نتیجه برسم که بازیچه شدم .
بازیچه دست تو و اون زن .
نسبت بهش حسودیم میشه چون برگ برنده ای در دست داره ! برگی که باعث میشه حتی مادرتم تو جبهه اون باشه .
و تو نمی فهمی .
با تمام وجود حس می کنم که داره تلاشش را می کنه که تو را برگردونه .
چقدر می خوای جلوش وایستی؟
به نفرتت ازون اعتماد داری و عشق به اون دخترک را نادیده می گیری و از همون جاست که که داری میری همون جایی که اون می خواد.
من کیم این وسط ؟
یک تجربه تازه ؟
یکی که فکر می کردی می تونی باهاش سر کنی ولی خوب دیدی اینم یکی مثل بقیه است؟
شایدم بدتر ازونا ؟
یکی که نمی تونه قربون صدقه ات بره و هر کاری می کنی به به و چه چه کنه!
یکی که براش خیلی چیزا مهمه که از نظر تو ارزش نداره ؟
نه واقعیتش اینه که من یک احمقیم که فکر می کردم خیلی چیزا را می تونم تحمل کنم ولی در عمل نتونستم !