اصلا می دونی چیه ؟
من دوستت دارم علی رغم همه اختلافاتی که دارم . همه اخلاق هایی که دوست ندارم و همه معیار هایی که دارم و تو نداری !!
ولی دوستت دارم .
کم کم که نه خیلی وقته که تمام فکر و انرژی من را صرف خودت می کنی.
در روز که کنارت هستم و شب ها را به امید فردا و با تو بودن می گذرانم .
کنارت نمی تونم بمانم . می ترسم که نتونم خودم را کنترل کنم و بپرم بغلت !!!
کاش می دانستم که تو چه حسی داری نسبت به من .
در هر صورت دوستت دارم.
ولی پر از ترسم .
ترس تکرار تجربه های گذشته .
تکرار درد ها .
کاش می دانستی.
کاش می دانستم .
چه خوب که این گوشه هست و چه خوب که می تونم بنویسم توش.
وقتی به این ۳۰ سال گذشته فکر می کنم هرچی عقبتر می روم خاطره ها گنگ و مبهم می شوند و یکهو از میان اونها یک خاطره هنوز پر رنگ و تازه است . تصمیم گرفتم اینجا را بگذارم برای بررسشی تمام خاطراتم . شاید بفهمم چرا از ۶ سال اول زندگیم هیچ بهیاد ندارم جز چند تا اتفاق کوچک.
می خواهم ذهنم را اگاهانه به گذشته برگردانم شاید بیشتر خودم را بشناسم و با خودم ارتباط برقرار کنم.