از اولش همین جوری بودم .
وقتی یک جای دنم زخم می شد تا زمانی که کاملا خوب بشه اونقدر بهش ور می رفتم که اگر قرار بود تو دوروز خوب بشه ده روز طول می کشید.
تا میومد پوست نو در بیاره اون پوسه مرده را با ضرب و زور و اه و ناله می کندم و زخمم باز تازه می شد.
خلاصه اونقدر بهش ور می رفتم که جاش هم می موند.
فرقی هم نداشت .
از یک جوش کوچک گرفته تا زخم یک جراحی سرپایی.
حالا هم که زخم دله .
تا میاد پوست نو در بیاره خودم را در موقعیتی قرار میدم که دوباره سر باز کنه و بریزه بیرون .
ولی خوب طاقت من هم دیگه کم شده .
دیگه اون اعصاب قدیم را ندارم .
پس با اینکه واقعا دلم می خواد جاهایی حضور داشته باشم ولی میدونم دیدن تو و حضور تو دوباره سر زخمم را باز می کنه .
می دونم که برای تو هم همینه .
پس فقط جاهایی میام که باید بیام.
تا موقعی که این زخم خوب بشه و اونقدر پوستش کلفت بشه که به همین راحتیا دوباره سر باز نکنه !