چقدر دلم می خواد یک روز صبح از خواب بیدار شم و بگم اخ جون صبح شده !
بگم دیگه خواب بسه !
نگم وای بازم صبح !
نگم لعنت به این زندگی !
نگم چه جوری پاشم و از رخت خواب دل بکنم!
پنج دقیقه از وقتم را بیهوده صرف پیدا کردن یک دلیل منطقی برای بلند نشدن و سر کار نرفتن نکنم.
دلم یک صبح با انرژی و انگیزه می خواد !
اصلا ساعت بدن من با ساعت ملیمون جور نیست از ساعت دو بعد از ظهر به بعد تازه یواش یواش سر حال میام دیگه 8 شب اوج سرخوشیمه ! به خاطر همین ادمهایی که صبحها منو می بینند با ادمهایی که بعد از ظهرها منو می بینند نظرات کاملا متفاوتی نسبت به من دارند .
شبها هم که کاملا پر انرژیم به زور مجبورم بخوابم تا صبح بتونم پاشم . ول با هزار لعن و نفرین !
می دونم یک جای کار ایراد داره ! ولی کجاش ؟