الو

: سلام عروس خانوم!

: سلام خاله باز چه خوابی برام دیدی ؟ ( هرهر می خندم )

به جون خودم نه بگی دلخور میشم . باید ببینیش ! اینجوری که نمیشه ندیده ردش کنی !

: حالا مگه طرف چشه که فکر می کنی من ردش می کنم ! نکنه 40 سالشه ؟

: نه بابا 39 سالشه !

: دستش درد نکنه ! خوب مشخصات ؟ ( از زور خنده نمیتونستم درست حرف بزنم )

ببین همکار خانوم فلانی( که دختر عموی ناتنی شوهر خالم میشه) می گفت دوستش ازش سراغ یک دختر خوب را گرفته از قضا منم اونروز اونجا بودم یاد تو افتادم.

: برای پسرش ؟

: نه پسر همسایه شون !!!

دیگه از زور خنده نمیتونستم حرف بزنم .

: الو ؟ چی شد ؟

: خوب منتظر بقیه مشخصات این پسر همسایه دوست همکار دختر عموی شوهر جناب عالیم !

: مسخره بازی نکن ! من زنگ زدم با دوست همسایه فلانی ؛ صحبت کردم . فقط باید قول بدی ببینیش !

: خوب حالا چهل سالش نبود ولی نکنه بازاریه ؟!

:پس چی نکنه فکر میکنی من ازین بچه سوسولهای گداگشنه برات پیدا می کنم . تو کار طلاست . تو بازار پاساژ دارند و دستی هم تو صادرات واردات داره !

: خوب این موجود که هرچی خصوصیت خوبه داره ! دیگه چی ؟ تحصیلات شم که حتما دیپلمه !

اونو نمی دونم یعنی نمی دونم حتما دیپلم داشته باشه ولی بالتر نیست . اخه دختر خوب تحصیلات که شعور نمیاره . من استادهای دانشگاهی را میشناسم که زنش را میزد . دکترام داشت. البته من گفتم شاید این اختلاف سطح تحصیلی مشکل پیش بیاراد ولی اون خانومه گفت این پسر اینقدر روشنفکره که نگو ! تو فقط ببینش . خانومه خیلی ازش تعریف می کرد . می گفت اگه خودش دختر داشت ؛ حتما می داد به این پسره ! اینقدر ازش تعریف می کرد. می گفت دین وایمانش سر جاشه ولی فناتیک نیست تو مجالس همش وسط باشه برقصه ولی نماز روزه اش سر جای خودشه ! تیپ و لباسش عالیه و همش مارک دار ! قد و بالاش و هیکلش هم حرف نداره !

: خوب خاله جون ؛ اینجوری که براش تبلیغ می کنی ؛ انگار پسر خودته ! حالا خداییش را جع به من شماهم همینجوری که اون خانومه مختو زده ؛ حرف زدی .?

: اره بابا منم کلی از کمالاتت تعریف کردم . گفتم خواهرزاده منهم یک جواهره ;صورت داره مثل ماه ! البته قد و بالای چندانی نداره و هیکلش عالی نیست اونم به خاطر اینکه زیاد به خودش نمی رسه !

: خیلی ممنون از تعریفتون . ( ؛طرف برای پسر همسایه اونهمه مایه گذاشته و خاله ماهم به زعم خودش ازمون تعریف کرده )

: ولی باید ببینیش ؛ مردم برای پسرهای خوب و نجیب سر و دست میشکونند و تو اینجوری لگد به بخت خودت می زنی ؟ هم خانوادش خوبند هم وضع مالیشون توپه ؛ هم تیپ و قیافه اش تازه گفته من دوست ندارم زنم کار کنه چون بهترینها را براش فراهم می کنم. دیگه چی می خوای !

: خوب روشنفکریش هم معلوم شد .( دیگه کاملا گارد گرفته بودم ) من همین الانش هم از صدقه سر بابام بهترینها را دارم ولی باز هم کار می کنم تا تو جامعه باشم . شما که می دونید من دختر خونه نشستن نیستم.

: تو خری ! جوانی ! عقلت نمی رسه تا کی می خوای برای یک لقمه نون تو این جامعه سگ دو بزنی ! برو خانومیتو بکن ! کی قرار بذارم ؟

: خاله جون اولا خودت می دونی که من با سن و سالش مشکل دارم ؛ بعدش هم با بازاریها مشکل دارم سه سال باهاشون سر و کله زدم می دونم چه قماشیند . بعدشم واقعا تحصیلاتش برام مهمه حتی اگر شعور نیاره ! بعدش هم شما دارید روی صحبتهای یک غریبه طوری در مورد یکی غریبه تر قضاوت می کنید که هیچ سندیتی ندارد.

: تو دنبال یک ادم همه چیز تموم می گردی که پیدا هم نمی کنی ! در هر صورت بهتر از اون اشغال کله هایی است که خودت پیدا می کنی و بعدشم کلی افسردگی می گیری !

: اونها حداقل معیارهای منو داشتند ؛ که این ادم نداره ! بعدشم یک اشتباه را که ادم دوباره تکرار نمی کنه ! راستی شما خاله منی یا اون ؟؟

: تا اخر هفته فکرهاتو بکن ! مورد خوب را ببین و بعد در مورد مردم قضاوت کن !

: لطفا یک ادم عاقل تر از من را پیدا کنید !

: خداحافظ

از اون روز خالمون باهامون چپ افتاد و همه جا صحبت خریت منو پیش کشید که اره این دختر لگد به بخت خودش میزنه و .... و همه فامیل که دست کم یک بار از این تجربه ها با من داشتند باهاش همدردی می کنند.

و امروزکه امدم خانه دختر عمه ام پیغام گذاشته بود : سلام عروس خانوم ؛ اومدی به من زنگ بزن ! ا

ادامه دارد...