اینقدر مطلب گذشته ام بی ربط به اوضاع و احوال بیرونیم بود که تنها کسی که توی دوتا دنیای مجازی و واقعی همراهمه ؛ صبح اول وقت زنگ زد و ازم پرسید که ایا حالم خوبه یا نه !با اینکه از خواب بیدارم کرد ( بزرگترین شکنجه ) ولی همین کارش کلی ارزش داشت ! درسته من شدیدا دارم زندگی را سخت می گیرم ؛ با اینکه سعی می کنم اینجا تابع هیچ خودسانسوری نباشم ؛ ولی بازهم یک قسمتهایی را مجبورم حذف کنم چرا که حتی اینجا پشت این امنیت مجازی از قضاوت مردم درباره خودم می ترسم ! ولی خوب خیلی خوبه که این دوست را دارم چون خیلی وقتها این ادم با یک جمله ساده بهم میگه که زندگی اونقدر ها هم که من برای خودم ساخته ام بغرنج نیست !!!!!!!!به خصوص زمانی که نسخه بدون سانسور حرفهای دلم را بهش می گم ! حالا یک مقداری حالم بهتر شده و همه اش به خاطر تلاشی است که در پاک کردن صورت مساله کردم !!!!!!! ولی می دونم که از یک جایی باید شروع کنم و دست به نقد ترینش هم نقاشی است یا طراحی که اینروزها شدیدا کمبودش را تو زندگیم احساس می کنم. فعلا به اخرش فکر نمی کنم چون من ازون موجوداتیم که عقیده دارم ادم با فکر کردن تنها به جایی نمیرسه و میشه صدهاسال یک گوشه نشست و فکر کرد بدون اینکه زندگی پویایی را تجربه کرد .پس باید از یک جایی شروع کنم.!! من موندم چرا مشکلات فلسفی و یا احساسیم توی اینهمه شلوغ پلوغی بروز می کنه ! اینهمه وقت داشتم معقول زندگی می کردم !!

دوباره تمام دایی ها و خاله ها از گوشه کنار دنیا به مدت یک هفته دور هم جمع شده اند! جمع زیبایی است ولی جای پدربزرگم خالیه اگرچه اکثرا موضوع صحبت او و گفته هایش است ! و مادربزرگم که همه شدیدا نگرانش هستیم .

یک سئوال که این مدت شدیدا مغز منو درگیر خودش کرده !! اعتماد به نفس یعنی چی ؟ من اعتقاد دارم اعتماد به نفس یعنی قبول خود و دیدن قوتها و ضعفهای خود به طور همزمان ! ولی گویا اعتماد به نفس اینروزها یعنی دیدن تواناییها و انکار ضعفها !!!!!!!!!!

تنها قسمت نسبتا خوب عزا داری اینه که همه به خاطر لباس مشکی بهت میگن چه خوب لاغر شدی !!!!!!!