تنها کاری که به ذهنم میرسه و از دستم بر میاد اینه که ؛ با مجروحینی که به تهران منتقل شده اند ؛ کمک روحی کنم . به نظر من انها و به خصوص کودکان نیاز دارند که برای یکی بگریند و درددل کنند و یکی به انها گوش بده ! من این قدرت را در خودم می بینم ! هر چقدر هم که شما برام ایه یاس ببافید . و از همه کسانی که به اینجا سر میزنند به خصوص کسانی که در این را بطه کمکی می تونند بکنند خواهش می کنم منو راهنمایی کنند . البته نمیدونم چه نوع مجروحانی به بیمارستانهای تهران منتقل شده اند ولی واقعا اگر کسی فکر می کنه من می تونم کاری براشون بکنم و میتونه بهم کمک کنه ؛ بگه ! حتی فکر می کنم مشاوران اجتماعی می تونند در این رابطه کارگاههای یک روزه راه بیاندازند و داوطلبایی مثل من را اموزش بدند . شاید بتونیم کمی از درد اونها را کم کنیم . ولی من نگران بچه هایی هستم که نیاز دارند یکی براشون قصه بگه شاید بتونن اون صحنه ها را برای یک مدت کوتاه فراموش کنن ! اینجور کمکها از دست خیلی از ما بر میاد ؛ فقط یک برنامه ریزی و سازماندهی مناسب می خواد و اگر در این رابطه کاری انجام شده ؛ و جایی هست که میشه ازونجا اقدام کرد به من بگید .