من مرده این مسئولین مملکتیم ! تکیه کلام با حالی دارند همشون ! * ما فکر نمی کردیم که ... و امادگی نداشتیم* با حالیش اینجاست که مثبت و منفی همه چیز به جای این سه نقطه می گنجه ! ما فکر نمی کردیم که برف بیاد و امادگی نداشتیم ! یا ما فکر نمی کردیم که کمکهای مردم اینقدر زیاد باشد و ما امادگی نداشتیم ! این یکی که دیگه مغزم را لرزوند از کلمات قصار مسئولین راه اهن کشور بود . خوشم میاد که اینهمه صراحت لحجه دارند و اعتراف می کنند که فکر نمی کنند . ولی خداییش اونها چون مسئولند و وظیفه اصلیشون فکر کردنه اینجوری زیر ذره بینند ولی این کاملا یک مشکل فرهنگیه ! و به نوعی کم یا زیاد همه مون دچارشیم در حقیقت ما تو این مملکت فکر نمی کنیم . و از زیر فکر کردن در میریم . اتفاقهای بد مال دیگرانه و من نیازی ندارم بهشون فکر کنم . مشکلات گریبان منو نخواهد گرفت که محض رضای خدا کمی در زندگیم اینده نگری داشته باشم . و یک راهی همیشه هست به اسم فرار از مشکل و در حقیقت پاک کردن صورت مساله ! من خودم که نشستم اینجا دارم کرکری می خونم دقیقا واجد شرایط انتصاب پست مدیریت کل یک سازمان بزرگ هستم چون هم زیاد فکر نمی کنم و هم از زیرش در میرم ( مستقیم و غیر مستقیم ) و هم خوب بلدم صورت مساله را پاک کنم .اینده نگری که اصلا در قاموس من جایی نداره و از همه مهمتر بعد از هر مشکل تمام نیروم را بکار می برم که اونو کاملا فراموش کنم و ازش در راستای پیشرفت در زندگیم کمکی نگیرم .تازه اینکه کلی هم می تونم حرف بزنم و وعده بدم بدون اینکه عمل کنم .من نمونه یک ادم ایرانیم که تو این فرهنگ بزرگ شده و همه مون اگه با خودمون صادق باشیم می بینیم که کلی ازین ایرادهای فرهنگی گریبان ما را سفت و سخت گرفته و بر ما هم وارده . فقط چون مسئول نیستیم کسی بهمون خرده ای نمی گیره غافل از اینکه اگه پست و مقامی نداریم ولی مسئول زندگی خودمون و ایندگانمون هستیم .همون طور که من غر میزنم که اگه نسل پیش از ما خیلی کارها را نمی کرد ؛ وضعمون بهتر بود ؛ مطمئنم که اگر تغییر نکنم ؛ ایندگان من هم همین نظر را در مورد من خواهند داد !و واقعا یکی از مشکلات فرهنگی ما اینه که دورنمایی برای اینده مون نداریم خیلی از هدفها و ارزوهامون محدود میشه به فوقش یک سال دیگه ! و این تو زندگی شخصیمونه و حالا بگیر تا مسئولیتهای اجتماعی . اینده را فدای منافع سطحی و اهداف کوتاه مدت می کنیم چون اونقدر وسعت دید نداریم که بتونیم کمی دورتر را ببینیم و همش هم انگشت سرزنشمون به طرف دیگرانه و من اعتراف می کنم که واقعا ز این نوع زندگی خسته شدم ولی نمی دونم برای تغییر از کجا شروع کنم .چون مطمئنم که فشارها و یکدستگی جامعه در این موارد مزخرف اونقدر زیاده که( بقول یک دوست خوب با ارزش ) بر خلاف ان شنا کردن بسیار سخت است و می دونم که ممکنه که منهم روزی مثل بقیه بشم و بگم خوب باید همرنگ جماعت شد و شعور کیلویی چنده ! و یا اینکه ازین مملکت بزارم و برم و مثل خیلی ها که رفتند اونجا طعم ارزش انسانی داشتن را بچشم و درون سیستم اینده نگر اونها غرق بشم و یادم بره که زمانی مملکتی بوده که دلم براش می تپیده و می خواستم در حد خودم نمونه یک ایرانی درست و پاک و کامل باشم .
من همچنان دنبال افرادی می گردم که با من به بیمارستانه بیان ؛ چون مطمئنا همتون تا حالا فهمیدید که من تمام شجاعتم مال پشت مانیتوره و عملا نیاز به همراهی دارم وپشت گرمی !
قرار است من برم بهم میل بزن و بگو چطوری می تونم باهات تماس بگیرم و قرار بگذارم
البته اگر جراتم یک کم بیشتر شه.........
دیبا جون خوب این مسئولین حق دارند . چون مملکت ما جاییه که هرگز هیچ بلایی توش پیدا نشده برای همین عادت نداریم. نه جنگ توش شده. نه زلزله . نه سیل. نه آتش سوزی. جاده ها امن. نه تصادفی نه حادثه ای. خوب اینها از کجا میدونستند که کیسه خون کم میارن؟ یا دارو؟ یا تجهیزات؟ یا انسانیت؟ حالا بقیه اش رو میتونند از خارج وارد کنند ولی آخری را که این مسئولین ندارند کارش نمیشه کرد ولی مردم گویا انسانیت زیادی داشتند. واقعا دم همه گرم.
شما کدوم بیمارستان میرین؟
نمیدونستیم ... غافلگیر شدیم و و ... واسه بیمارستان هستم ... فقط بگو کی و کجا ...
راست می گی ...ما ایرانی ها راحت طلبیم ...