دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

این چند روز به خاطر این همایش کذایی میریم مجلس شورای ملی سابق ! سالن مشروطه !! من عملا اون سخنرانیها را گوش می کنم که بدردم می خوره و بقیش هم تو دوران مشروطه سیر می کنم. برای خودم یکپا مدرس شدم !! محیط خیلی دلنشینیه! درهای رو به حیاط هم بازه کلی همه جا خوشگله !خلاصه کلی به معلوماتمون اضافه شد! فهمیدم که این اقایون محترم خودشون که مقاله مزخرف ارایه میدن و از گوشهای ما مفت ومجانی استفاده می کنند هیچاشکالی نداره ولی موقعی که یک خانم کار نوینی ارایه می ده در طول مقاله اصلا به مطلب توجه ندارند و دنبال ایرادهای بنی اسراییلی هستند. چقدر کار ! چقدر کتاب نخونده! چقدر کارهایی که دلم می خواد انجامشون بدم ولی پشت گوش میاندازم! با این احمال کاریها به کی دارم دهن کجی می کنم؟ چرا من با خودم نمی تونم کنار بیام؟؟

دلم بدجوری شور میزنه ! نمی دونم چرا ولی انگار یک اتفاقی قرار بیافته و من حراصشو دارم . از طهر اینجوری شدم . اول فکر کردم به خاطر تاخیریه که دارم ولی بعد دیدم اونجا اصلا مهم نیست که من زود برسم یا دیر !!!
بعدشم از بس کار داشتم مشکلی نبود ولی از وقتی رسیدم خونه باز روز از نو روزی از نو! دستم میلرزه ! توی دلم ولوله ایه ! یکحجم سنگین انرژی از گلو تا زیر قلبم اومده و داره خودشو به درو دیوار میکوبه !
من چمه ! امروز که از بهترین روزهای امسالم بود؟
گفتم بنویسم شاید سبک شم ولی مثل اینکه فایده نداره !
ولش کن !
ولی چرا اینجوری شدم برای خودم که مهمه !
چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟