دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

جای ان دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم ....
اردیبهشت ماه سختی بود .
پر از خاطره و پر از درد .
پر از سالگرد رابطه ای که دوامش به اندازه درداش نبود .
و خدا را شکر که فردا تمام می شود .
در حقیقت امشب.
30 اردیبهشت 1383 هیچ وقت یادم نمیره .
روزی که با عمیق ترین لذت زندگیم اشنا شدم .
بهایی هم که براش پرداخت کردم به اندازه عمقش بود.
خوشحالم که این ماه کذایی داره تمام میشه ...
با تمام وجود سعی می کنم الزایمر بگیرم .
شاید اگر فقط جاهایی باشم که باید ؛ وضع بهتر بشه .
اینجوری نمیشه خلاص شد .
البته شرایط هم طوریست که گویا خلاصی در کار نیست .
توی تهران به این بزرگی محل کار من باید اونجا باشه ؟
تنها راهی که برای حذف یکسال از زندگی جواب میده گذشت زمانه !!
جای ان دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم ....

فردا ۲۷ اردبهشت است.

اینم از دوازدهمین بیست و هفتم !!!

فقط برای اینکه هنوز اون جمله کذایی را نگفتی و همه چیز را تمام نکردی است که به خودم اجازه می دهم و بیست و هفتم ها را می شمارم .
وگرنه ماههاست که بیست و هفتمی وجود ندارد.

و خودم هم می دانم که من با استاندارد تو نمی خونم و تو نیز...
واز همه مهمتر اینکه واقعیت خیلی تلخ تر از رویاهای کودکانه من است و زندگی بیرحمتر از انچه که فکر می کردم .

نمی نویسم چون در این ماه های اخر هر کلمه ای که هرکدام گفتیم و هر قدمی که برداشتیم برای دیگری سوتفاهم ایجاد کرد .

این نیز بگذرد!!!!
به چه قیمتی ؟؟
نمی دانم !!!