دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

خرس کوچولو غمگینه ! موش ملوس تو چشماش غم داره ! خرگوشه نمیتونه بخنده ! خرس کوچولو : خرگوش عزیز؛ موش قشنگ ؛ چرا دلتون اینهمه گرفته! شما باید فردا رو پیرهن یک نوزاد چاپ بشین ! شما باید لبخند را به دل خانواده ای هدیه کنید ! چرا نمی تونم شادی را تو چهرهاتون بشونم ! منکه خوشبختم ! منکه خدا همه چیز را در حقم تموم کرده ! بنده خاصش مثل شیر پشت سرمه ! مانند یک پدر حواصش به کوچکترین حرکاتم است و دستم را گرفته و به ارامی تو مسیر زندگی هدایتم می کنه ! و دلم پر از عشق و احتراه نسبت بهش ! خدای بزرگ منو گذاشته تو یک مسیر روشن و راهی پر از فراز و نشیب که هرکسی را توش راه نمیدن ! و همین باعث افتخارمه ! مردی از جنس عشق و مهر بهم هدیه داده ؛ که همراهم باشه و بال پروازم ! یک خانواده خوب ! یک زندگی خوب ! من خوشبختم ! پس چرا طرحهام اینهمه غمگینند ؟ چرا وقت کشیدن لباشون گوشش میلرزه و میفته پایین ؟ طبق معمول از خودم ناراضیم ! باز فکر می کنم نسبت به اینهمه لطفی که بهم شده ؛ خودم کم کاری می کنم ! از مسئولیتهام فرار می کنم ! این کودک سرکش باید رام بشه ولی دیگه کاملا افسار گسیخته شده ! تمام این طرح ها هفته پیش باید تموم میشد و تحویل داده میشد ! کلی از گزارشهای دفتر مونده که باید تنظیم بشه! پروژه فوقم رو هواست ! حالم از خودم بهم میخوره ! و تنها کاری که اینروزها انجام میدم فراره !
نظرات 1 + ارسال نظر
امیر شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:47 ب.ظ http://kocheh.blogsky.com

سلام
اولین کامنت را دارم می گذارم
حرف خاصی نیست
بر خلاف کلیشه همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد