خرس کوچولو غمگینه !
موش ملوس تو چشماش غم داره !
خرگوشه نمیتونه بخنده !
خرس کوچولو : خرگوش عزیز؛ موش قشنگ ؛ چرا دلتون اینهمه گرفته! شما باید فردا رو پیرهن یک نوزاد چاپ بشین ! شما باید لبخند را به دل خانواده ای هدیه کنید !
چرا نمی تونم شادی را تو چهرهاتون بشونم !
منکه خوشبختم !
منکه خدا همه چیز را در حقم تموم کرده !
بنده خاصش مثل شیر پشت سرمه ! مانند یک پدر حواصش به کوچکترین حرکاتم است و دستم را گرفته و به ارامی تو مسیر زندگی هدایتم می کنه ! و دلم پر از عشق و احتراه نسبت بهش !
خدای بزرگ منو گذاشته تو یک مسیر روشن و راهی پر از فراز و نشیب که هرکسی را توش راه نمیدن ! و همین باعث افتخارمه !
مردی از جنس عشق و مهر بهم هدیه داده ؛ که همراهم باشه و بال پروازم !
یک خانواده خوب !
یک زندگی خوب !
من خوشبختم !
پس چرا طرحهام اینهمه غمگینند ؟
چرا وقت کشیدن لباشون گوشش میلرزه و میفته پایین ؟
طبق معمول از خودم ناراضیم !
باز فکر می کنم نسبت به اینهمه لطفی که بهم شده ؛ خودم کم کاری می کنم !
از مسئولیتهام فرار می کنم !
این کودک سرکش باید رام بشه ولی دیگه کاملا افسار گسیخته شده !
تمام این طرح ها هفته پیش باید تموم میشد و تحویل داده میشد !
کلی از گزارشهای دفتر مونده که باید تنظیم بشه!
پروژه فوقم رو هواست !
حالم از خودم بهم میخوره !
و تنها کاری که اینروزها انجام میدم فراره !
سلام
اولین کامنت را دارم می گذارم
حرف خاصی نیست
بر خلاف کلیشه همیشه