دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

دروغ ممنوع

بیایید صادق باشیم...

خدایا

اینروزها را می گذرانم با این دید که همه ادمها اینه منند و همه کارهایشان نمونه ای از اعمالیست که من می توانم انجام بدهم و یا در گذشته انجام داده ام .

پس یاد گرفتم که دیگران کیسه بکس من نیستند که خشمم و بار عصبیم را روی انها خالی کنم .

یاد گرفتم که اگر ادعایی در موردی دارم باید انقدر در رفتارم انقدر وسعت عمل داشته باشم  که رفتارم با ادعاهایم  سازگار باشد .

یاد گرفتم که اگر از دیگران انتقادی می کنم  حواسم باشه  که اگر خودم در ان شرایط قرار گرفتم  درست عمل کنم

و یادگرفتم که اگر به دیگران تهمتی میزنم و انها را به  خصلتی متهم می کنم بدانم که شاید همان خصلت در زوایای پنهان شخصیتم نهفته باشد و در زمانی سر براورد .

و یاد گرفتم که ادمی که دیگران را به خاطر خصوصیات طبیعی ولو منفیشان سرزنش می کند اگر خودش در همان موقعیت قرار گیرد به بدترین وجه عمل می کند.

و از همه مهمتر اینکه بهم یاد دادی که نیتم را خالص کنم برای تو .

اگر کاری را برای اظهار وجود ویا ثابت کردن چیزی به ادمها انجام دادم حتما انتظار بدترین برخورد را از جانب انها داشته باشم .

و من ازین به بعد  تنها تو را در نظر می گیرم و با نیت کار برای تو و در راه تو دست به عمل می زنم .

 

بار خدایا !

دستم خالیست و دلم خالیتر .

از سر وظیفه در جلوی تو می ایستم بدون انکه به یاد بیاورم همه جا ملک توست و در همه حال شاهد و ناظری.

دل شکسته ای دارم که می عشق در ان نماند و زنگار بسته که  می دانم هیچ در ان تاب نیارد و بار خدایا !

به امید فضل تو دل خالی شکسته ام را همچون کاسه گدایان در دستهای خالیترم می گیرم و روبه سوی تو می کنم .

چراکه هیچ ندارم که قابل عرضه به تو باشد و لایق بندگی و شکر اینهمه نعمت  که به من دادی وشاید  بر حسب وظیفه می گویم دوستت دارم تا توفیق لایروبی این دل زنگار زده را به من دهی و بارقه های عشق تو دلم را گرم کند.

میدانم که عشق تو در دلم مدفون شده و باید تلاش کنم تا با زدودن غمها و کینه ها ان موهبت را از محبس خود بیرون آورم که همه همه این کارها به توفیق تو نیاز دارد .